در ابتدایی ترین حروف الفبای بودنم
ای صاعقه در من طلوع کن
بگذار تا دمی پر شوم از روشنی تو
در اسمان پر ستاره ی دستم طلوع کن.
بگذار تا رهاتر شوم ز خود
در باور قدیمی امکان طلوع کن
آری به لحظه ای که منتظر خوب بودن است
در بیکرانه ی آن دم / طلوع کن
اندازه تمام قافله این دل نشان توست
چشمان آهوان سحر را طلوع کن
در ارزوی اتفاق ساحت روحانی مسیح
تنها ترین ستاره ی امشب طلوع کن
در من غروب میشود ای خوب من ولی
در غربت غروب تن من طلوع کن
بگذار تا که خوب بمانم لحظه ای
آن وقت تمام حجم نفس را طلوع کن
در من سراغ روشنی از خویشتن بگیر
در التهاب تمنا طلوع کن
بگذار تازه شوم من به ساحتت
پا در رکاب مسیح شکیبا طلوع کن